از زماني كه افلاطون، مدينه فاضله را بيان نمود، تا قرنها بعد كه اين انديشه به صورت «آرمانشهر» در آثار فيلسوفان تجلي ميكند، تصويرهاي گوناگوني از اين انديشه مشهود است. تصوير شهرهاي آرماني در آثار انديشمندان، بازتابي از انديشههاي بشر محروم و ستمكشيدهاي است كه با پروراندن چنان انديشههايي در ذهن خويش، خود را تسلّي ميدهد و تلخيهاي حال را به اميد رسيدن به خوشيهاي آينده پذيرا ميشود.[1]
جامعه شناسي جديد، اين انديشه را در مفهوم مذهبي آن، يكي از مكتبهاي اجتماعي ميداند كه بر مبناي نصوص ديني، معتقد است در پايان جهان، نجاتدهندهاي ظهور خواهد كرد و جهاني بياندوه و خالي از ستم را خواهد ساخت.
چون قديميترين اسناد طرح اين مسئله، كتابهاي آسماني است، بايد تجليهاي اين انديشه را در مكتبهاي فلسفي و اجتماعي، پوششهاي ثانوي و مادي اين انديشه ديني و الهي دانست.[2] دل بستن به جهاني روشن و تصوير دورنمايي از مدينه فاضله در اديان، نه جنبه خيالي دارد (آنگونه كه در آرمان شهرهاي فيلسوفان ديده ميشود) و نه جنبه فردي (چنانكه نزد عارفان و زاهدان تجلي مييابد). در اينجا سخن از شهري محدود با دروازههاي بسته و برجهاي بلند و ديوارهاي خاردار نيست، بلكه گفتوگو از جهاني پهناور است كه سراسر گيتي را فرا ميگيرد؛ با افقي گسترده و بيانتها كه در رأس آن، گردانندهاي پاكسيرت و به دور از بديها و سستيهاي اخلاقي حاكم است.[3]
آينده در اديان كاملاً روشن مينمايد؛ جهان جز به سود ستمديدگان و رنج كشيدگان مؤمن پايان نميپذيرد:
أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ؛[4]
وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا .[5]
در اديان، از آيندهاي اميدبخش در جامعهاي سرشار از عدالت و معنويت گفتوگو ميشود كه بر اساس نظامي الهي به رهبري مردي خدايي تشكيل ميگردد. وي از هوسها و اميال پست فرمانروايان ستمگر پاك است و با عالم ملكوت پيوندي عميق دارد. اعضاي اين جامعه نيز مردمي وارسته و آراسته به زيورهاي اخلاقي هستند؛ مردماني كه اطاعت و فرمانبري از رهبر الهي خود را عبادت ميشمارند.
اديان، حكومت آخرالزمان و منجي را در ارتباط با دستگاه خدايي ميبينند. از اينرو، ظهور موعود و تشكيل جامعه مطلوب، تجسم آموزههاي اديان و پيامبران و اولياي الهي تلقي ميشود و پايانبخش رنج و درد نوع بشر و برپايي جامعهاي پر از عدل و داد و نورانيت و معنويت اعلام ميگردد.
اميد بستن به جهاني نوراني كه در آن، آدمي به همه خواستهاي خود برسد و از تمامي گناهان پاك و از همه دلبستگيهاي مادي رهايي يابد و نيز ايمان به نجاتدهندهاي كه برآوردهكننده اين آرزوها باشد، در كتاب مقدس آشكارا ديده ميشود.
كليساي اوليه نيز به تبيين رجعت و نجاتبخشي مسيح، علاقه فراواني داشت. رسولان منتظر بودند كه مسيح در عصر آنان ظهور كند و نسلهاي بعدي نيز همين اميد باشكوه را حفظ كردند. اين انتظار طاقتفرسا تا قرن سوم ميلادي به شدت ادامه داشت، ولي از زمان امپراتوري كنستانتين و ايمان آوردن او به مسيحيت و كم شدن سختيها و مصيبتهاي مسيحيان (قرن چهارم ميلادي)، بازگشت و ظهور مسيح كمكم به فراموشي سپرده شد.
گفتني است در قرنهاي اخير، در كليساها دوباره بر اين حقيقت تأكيد ميشود و در مواردي هنوز غفلتها و مخالفتهايي وجود دارد، ولي علاقه به اين آموزه كتاب مقدس رو به افزايش است. روزانه ميليونها مسيحي ديندار اين دعا را زمزمه ميكنند كه: «آمين، بيا اي خداوند عيسي».[6]
كتاب مقدس، به موضوع نجات و بازگشت دوباره مسيح اهميت فرواني ميدهد. رجعت مسيح، در عهد جديد بيش از سيصد بار آمده است و چندين باب كامل، به اين موضوع اختصاص دارد.[7]
برخي از رسالههاي عهد جديد نيز به اين موضوع مربوط است.[8] بنابراين، ميتوان گفت اين آموزه از مهمترين آموزههاي مسيحيت به شمار ميرود.
هنري تيسن مينويسد:
درك صحيح رجعت مسيح، كليد كتاب مقدس ميباشد. بدون درك صحيح رجعت مسيح، نخواهيم توانست بسياري از تعاليم و آيينهاي مقدس و وعدهها و نمونههاي كتاب مقدس را درك نماييم. مثلاً اينكه مسيح هم پيامبر، هم كاهن و هم پادشاه است، بدون درك رجعت قابل فهم نيست.
... در آيات زيادي، مسيحيان تشويق شدهاند كه براي بازگشت مسيح آماده باشند و از اين حقيقت تسلي پيدا كنند و ضعيفان را براي اين حقيقت تقويت نمايند، سختيها را تحمل كنند و اعتماد خود را حفظ نمايند؛ زيرا خداوند به زودي مراجعت خواهد كرد و براي منتظران خود بركت و اجر و پاداش خواهد آورد.[9]
رجعت مسيح، اميد بزرگ كليساست و با انتظار منجي مسيحيت حيات مييابد، چنانكه پطرس ميگويد:
مبارك باد خدا و پدر خداوند ما، عيسي مسيح كه به حسب رحمت عظيم خود، ما را به وساطت برخاستن عيسي مسيح از مردگان، از نو توليد كرد و براي اميد زنده.[10]
يوحنا ميگويد:
اي حبيبان! الان فرزندان خدا هستيم و هنوز ظاهر نشده است، ليكن ميدانيم كه چون او ظاهر شود، مانند او خواهيم بود؛ زيرا او را چنانكه هست، خواهيم ديد و هر كس اين اميد را بر وي دارد، خود را پاك ميسازد؛ چنانكه او پاك است.[11]
آمدن منجي و بازگشت مسيح، اميد اصلي مسيحيان است. باور به اين آموزه، انگيزهاي قوي براي ثبات ايمان و اعتقاد و پاكي[12] و تقوا و پايداري و ثبات قدم[13] ايجاد ميكند.
هنري تيسن، اعتقاد به ظهور مجدد مسيح را سرچشمه بسياري از باورها و اعمال ميداند و مينويسد:
قبول اين عقيده باعث ميشود كه ما خودمان را پاك كنيم[14] و مواظب و پايدار باشيم.[15]
اين عقيده، لغزش خوردگان را به بازگشت تشويق ميكند[16] و باعث هشدار بيدينان ميگردد[17] و در مشكلات و ناراحتيها، باعث پايداري و استقامت ميشود.[18]
روشن است كه اين اعتقاد، انگيزه مسيحيت رسولمان بود؛ كساني كه شنيده بودند مسيح گفته است كه باز ميگردد، ممكن نبود فريب دنيا را بخورند. آنها در انتظار بازگشت او بودند و با همين اعتقاد زندگي ميكردند و تلاش مينمودند ديگران را هم به سوي او بياورند و به بازگشت او معتقد سازند.[19]
كتاب مقدس با وعده و تشريح رجعت مسيح، محركي بسيار قوي براي اعمال و خدمات مسيحي ايجاد ميكند:
در ساعتي كه گمان نبريد، بر انسان ميآيد. پس آن غلام امين و دانا كيست كه آقايش، او را بر اهل خانه خود بگمارد تا ايشان را در وقت معين خوراك دهد. خوشا به حال آن غلامي كه چون آقايش آيد، او را در چنين كار مشغول يابد.[20]
پولس رسول در آموزههاي خود گوشزد ميكند:
پس حق هركس را به او ادا كنيد؛ باج را به مستحقِ باج و جزيه را به مستحقِ جزيه و ترس را به مستحقِ ترس و عزت را به مستحقِ عزت! مديون احدي به چيزي نشويد، مگر به محبت نمودن؛ زيرا كسي كه ديگري را محبت مينمايد، شريعت را به جا آورده باشد؛ زنا مكن، قتل مكن، دزدي مكن، شهادت دروغ مده، طمع مورز و هر حكمي ديگر كه هست، همه شامل است در اين كلام كه همسايه خود را چون خود محبت نما! محبت به همسايه خود بدي نميكند، پس محبت تكميل شريعت است. و خصوصاً چون وقت را ميدانيد كه الحال ساعت رسيده است كه بايد از خواب بيدار شويم؛ زيرا كه الان نجات ما نزديكتر است. از آن وقتي كه ايمان آورديم، شب مقتضي شد و روز نزديك آمد. پس اعمال تاريكي را بيرون كرد، اسلحه نو را بپوشيم و با شايستگي رفتار كنيم؛ چنانچه در روزه، نه در بزمها و سكرها و فسق و فجور و نزاع و حسد، بلكه عيسي مسيح خداوند را بپوشيد و براي شهوات جسماني تدارك نبينيد.[21]
براساس آموزههاي كتاب مقدس، رخدادهاي آخرالزمان و بازگشت مسيح براي نجاتبخشي، در چندين مرحله انجام ميپذيرد كه عبارتند از:
اين مرحله شامل ربودن كليسا (مؤمنان) و بردن آنان به آسمان است. در يك چشم به هم زدن، به صورت ناگهاني و بدون آگاهي قبلي، حضرت عيسي(ع)، آنهايي را كه آماده بازگشت او هستند، ميربايد و به آسمان ميبرد.
پولس رسول در آموزههايش ميگويد:
همانا به شما سري مي گويم كه همه نخواهيم خوابيد، ليكن همه متبدل خواهيم شد، در لحظهاي و طرف? العيني، به جهت نواختن صور اخير؛ زيرا كرنا صدا خواهد داد و مردگان بيفساد برخواهند خاست و ما مقبول خواهيم شد.[22]
اما وطن ما در آسمان است كه از آنجا نجاتدهنده، يعني عيسي مسيح خداوند را انتظار ميكشيم كه شكل جسم ذليل ما را تبديل خواهد نمود تا به صورت جسم مجيد او مصور شود.[23]
هدف از اين ملاقات در آسمان، دادرسي مؤمنان و دادن پاداش به آنان و حساب پس دادن در استفاده از استعدادها و اموال و فرصتهايي است كه به آنها داده شده بود.[24]
هدف مهم ديگر، آماده كردن اوضاع و از ميان بردن موانع ظهور است. موانع ظهور ممكن است دولتهاي بشري يا شيطان باشند كه از آن با عنوان بيدين، دجال، ضد مسيح و قانونشكن ياد شده است.[25]
پس از مرحله اول ظهور مسيح و پيش از مرحله دوم آن، دوران مصيبت بسيار شديدي پيشگويي شده است. در اين دوره كه بنابر برخي اشارهها هفت سال طول خواهد كشيد،[26] چنان زمان سخت و تنگي خواهد شد كه از هنگام پيدايش امتها تا بدين روز، همانندي نداشته است.[27]
هنري تيسن با استفاده از آموزههاي كتاب مقدس، اين دوران را چنين ترسيم ميكند:
وقتي كليسا ربوده شود، ديگر نمك و نور در جهان نخواهد بود. مدت كوتاهي پس از ربوده شدن كليسا، تا زماني كه مردم به سوي خداوند بازگشت نكردهاند، بر روي زمين هيچ موجود نجات يافتهاي وجود نخواهد داشت. روح القدس، خدمت بازدارنده خود را از جهان خواهد برداشت. در آن زمان، فساد و ظلمت به سرعت زياد خواهد شد. گناه همه جا را فرا خواهد گرفت و مرد بيدين ظهور خواهد كرد. شيطان و فرشتگانش بر روي زمين قدرت زيادي خواهند داشت، ولي آمدن مسيح، مانعي را كه در راه اشاعه بيديني و برنامههاي آخرالزمان وجود داشت، از ميان خواهد برد.[28]
برابر آموزههاي كتاب مقدس، هنگاميكه سالهاي مصيبت بي¬سابقه، به پايان خود نزديك شود، روحهايي از دهان اژدها و از دهان وحش و از دهان نبي كاذب بيرون ميآيند و بر پادشاهان ربع مسكون زمين خروج ميكنند تا ايشان را براي جنگ عظيم در «حارمجدون» فراهم آورند.[29]
آنان جمع ميشوند تا «اورشليم» را تصرف كنند و يهوديان و فلسطين را به اسارت درآورند.[30] ولي وقتي به پيروزي نزديك شدهاند، مسيح با لشكريان خود از آسمان نزول خواهد كرد و در جنگ نهايي، پس از غلبه بر آنان، پيشوايانشان، گرفتار و به درياچه آتش افكنده خواهند شد.[31]
سپاهيان آنان نيز با شمشيري كه از دهان مسيح خارج ميشود، كشته خواهند شد و راه براي استقرار حكومت مسيح هموار خواهد گرديد.[32]
اين دوره، هزارسال به طول ميانجامد و مسيح فرمانرواي جهاني پرستش خواهد شد و عدل و انصاف كامل در جهان برپا خواهد گشت.[33] شيطان و روحهاي شرير بسته ميشوند و به مدت هزار سال در «هاويه» افكنده خواهند شد.[34]
هدف حضرت عيسي از رجعت دوم به زمين چيست؟ ظهور او چه نتايجي را درپيخواهد داشت؟
نويسندگان مسيحي به استناد كتاب مقدس، اهدافي را براي ظهور عيسي برشمردهاند كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
يكي از اهداف حضرت عيسي از ظهورش، نشان دادن خود و عظمتش به جهانيان است. تمام طوايف زمين، پسر انسان را خواهند ديد كه بر ابرهاي آسمان، با قوت و جلال عظيم ميآيد.[35]
او بر دشمنانش نيز ظاهر خواهد شد: «اينك با ابرها ميآيد و هر چشمي او را خواهد ديد و آناني كه او را نيزه زدند و تمامي امتهاي جهان، براي وي خواهند ناليد.»[36]
مسيح به همراه لشكريان خود (گروه فرشتگان و انبوه نجاتيافتگان) كه هنگام ظهور همراه او هستند،[37] با دشمنانش (نبي كاذب و لشكريان او) درگيري خواهد داشت، ولي اين جنگ، كوتاه و با پيروزي قطعي آن حضرت همراه خواهد بود.[38] «در پي آن درگيري، مخالفت سياسي عليه مسيح و ملكوت او از بين خواهد رفت و راه براي استقرار نظام جديد هموار خواهد گرديد.»[39]
هنگامي كه مسيح رجعت كند، بنياسرائيل را از دشمنانش رهايي خواهد بخشيد: «پس بگو خداوند يهود چنين ميافزايد: شما را از ميان امتها جمع خواهم كرد و شما را از كشورهايي كه در آنها پراكنده شدهايد، فراهم خواهم آورد و زمين اسرائيل را به شما خواهم داد.»[40]
همچنين اسرائيل نجات خواهد يافت، چنانكه مكتوب است، نجات دهندهاي از صهيون ظاهر خواهد شد و بيديني را از يعقوب خواهد برداشت.[41]
برخي از نويسندگان مسيحي معتقدند وعده نجات اسرائيل به اين معنا نيست كه تمام اسرائيل به تدريج وارد كليسا خواهند گرديد، زيرا نجات اسرائيل به طور مخصوص به ديدن مسيح در زمان رجعت مربوط است، چنانكه آمده است:
در آن روز، خداوند، ساكنان اورشليم را حمايت خواهد نمود و ضعيفترين ايشان در آن روز، مثل داوود خواهد بود و خاندان داوود مانند خدا و مثل فرشته خداوند در حضور ايشان خواهند بود. در آن روز، قصد هلاك كردن جميع امتهايي كه بر ضد اورشليم ميآيند، خواهد نمود. و بر خاندان داوود و ساكنان اورشليم، روح فيض و تضرعات را خواهم ريخت و بر من كه نيزه زدند، خواهند نگريست و براي من، مثل نوحهگري براي پسر يگانه خود نوحهگري خواهند كرد.[42]
بنابراين، سختدلي اسرائيل تا زمان «پُري» امتها (يعني دوره فيض كه براي نجات امتها تعيين شده است) ادامه خواهد يافت «در آن روز، اسرائيل توبه كرده، به سوي خداوند بازگشت خواهد كرد».[43]
مسيح، غير از داوري درباره پادشاهان و رئيسان و لشكريان، داوري ديگري در ميان امتها دارد و آن هنگامي است كه جنگ در هارمجدون به پايان رسيده و حكومت مسيح استقرار كامل يافته باشد. در اين داوري، مسيح بر تخت باشكوه خود مينشيند و ميان مردمان و امتها داوري ميكند و از طرز رفتار آنها با برادران خداوند خواهد پرسيد. در اين داوري، براي گوسفندان (خوبان)، حيات ابدي و ملكوت و براي بزها (بدان)، مجازات ابدي در نظر خواهد گرفت.
بركت بخشي به زمين، ايجاد عدالت، صلح و آرامش، از اهداف مسيح از بازگشت و ظهور به شمار ميرود، زيرا خشكي زمين و خار و خس آن، نتيجه گناه و بيعدالتي انسان است. با رجعت مسيح و برطرف شدن لعنت و گناه، همه موجودات حتي زمين و گياهانش نجات مييابند.
و بيابان مثل گل سرخ خواهد شگفت و آبها در بيابان و نهرها در صحرا خواهد جوشيد و مكانهاي خشك به چشمههاي آب مبدل خواهد گرديد.[44]
و نهالي از تنه «يسّي» بيرون آمده، شاخهاي از ريشههايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت؛ يعني روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس خداوند. و خوشي او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود، داوري نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاي خود تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد نمود. و جهان را به عصاي دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاي خود خواهد كُشت. كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت. گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پرواري با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند و گاو با خرس خواهد چريد و بچههاي آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد و طفل شير خواره بر سوراخ مار بازي خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده، دست خود را بر خانه افعي خواهد گذاشت. در تمامي كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد؛ زيرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود مثل آبهايي كه دريا را ميپوشاند.[45]
بنابر رواياتي كه از پيامبر اسلام(ص) نقل شده است، اعتقاد به وجود منجي آخرالزمان، در ميان تمامي مسلمانان وجود دارد. همگي آنها در انتظار ظهور نجاتدهندهاي كه نام و لقب و كنيهاش همانند نام و لقب و كنيه پيامبر اكرم(ص) باشد، به سر ميبرند.
ميان آموزه منجيگرايي در اسلام و در مسيحيت، شباهتها و تفاوتهايي هست. شايد بتوان ادعا كرد كه تفاوت اصلي ميان آن دو، تكامل اين آموزه در اسلام و جدا شدن آن از برخي باورهاي خرافي است. در ادامه، خلاصه اي از باورهاي مسلمانان را درباره منجي آخرالزمان به اختصار بازگو مي كنيم.
پيامبر اسلام(ص) فرموده است:
يخرج من آخر الزمان رجل من ولدي اسمه اسمي و كنيته كنيتي. يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما ملئت ظلماً و جوراً فذلك هذا المهدي؛[46]
در آخرالزمان مردي از فرزندان من خروج ميكند كه نام و كنيهاش همانند نام و كنيه من است. او زمين را از قسط و عدل پر ميكند، پس از آن كه از ظلم و جور پر شده است. پس آن مرد، مهدي اين امت است.
احاديث در اينباره و با اين مضمون، چنان فراوان است كه درباره آنها ميتوان ادعاي تواتر كرد.[47]
در احاديث شيعه، نسب مهدي(عج) از طرف پدر به امام حسن عسكري(ع)، امام يازدهم شيعيان و از طرف مادر، به نرجس، دختر يوشع بن قيصر، پادشاه روم ميرسد. مادر او از نژاد شمعون و از حواريون حضرت عيسي(ع) بوده است.[48]
او در 5 سالگي (سال 260 هـ .ق) و پس از درگذشت پدر بزرگوارش، به امامت رسيده و از آن زمان تا سال 329 هـ .ق، يعني حدود 69 سال، نوعي زندگي مخفي داشته است. در اين مدت، ارتباط او با پيروانش از طريق نوّاب صورت ميگرفت كه از آن دوران به غيبت صغرا تعبير ميشود. پس از آن تاريخ، از ديدگان عموم پنهان ميشود و غيبت كبرا آغاز ميگردد تا زمانيكه به امر پروردگار ظهور كند و جهان را پر از عدل و داد گرداند.[49]
جهان در زمان غيبت امام مهدي(عج)، آميختهاي از خوبيها و بديها، زشتيها و زيباييها، كاميابيها و ناكاميها، مرادها و نامراديها و صلاحها و فسادهاست. حق نابود نشده و گويندگان و جويندگان آن از ميان نرفتهاند، ولي مسير كلي جامعه به سوي گسترش زشتيها و نامردميهاست.
خرابيها كمكم فزوني ميگيرد و رژيمهاي اجتماعي فاسد قدرتمندتر ميگردند تا آنجاكه خفقان محيط به اوج خود ميرسد و نابودي اخلاق و معنويت آشكارا ديده ميشود تا جايي كه همگان نااميد ميشوند و جز اندكي كه به انتظار سرآمدن اين شب سياه پايدارند و به بردباران همكيش خود بشارت آمدن مهدي(عج) را ميدهند، ديگران بر صراط حق و ايمان و عدالت باقي نميمانند. در اين دوران، از قيامهاي حق و آشوب گريهاي باطل سخن به ميان آمده است كه برخي از آنها از نشانههاي ظهور منجي آخرالزمان به شمار ميرود.[50]
كسي از زمان قيام و خروج او آگاهي ندارد. تنها ميتوان گفت اين امر زماني رخ ميدهد كه جهان تشنه پذيرش حق و حقيقت و خواستار قيام مصلح و منجي باشد. اين عطش آنگاه به اوج خود ميرسد كه حكومتهاي ناحق و حاكمان نابهكار، جامعه را به ورطه نابودي بكشند و با به راه انداختن جنگهاي خانمانسوز، مردم را به تنگ آورده باشند.
آنگاه كه مردم هوشيار شوند و به خود آيند و بر اثر تجربههاي گذشته و واخوردگي از رژيمهاي بشري، آمادگي كامل براي پذيرش حكومت الهي و قوانين و اصول آن را داشته باشند و او را از صميم دل بخواهند، وي چونان «شهاب ثاقب»[51] به فرمان خدا پديدار ميشود و زمين را از لوث بيدادگران پاك ميكند. همين آمادگي و پذيرش همگاني است كه سبب ميشود آنچه را هيچ مصلحي به انجامش موفق نگرديده است، عملي سازد و حكومتي مطلوب و عدالتگستر برپا سازد.[52] اميرالمؤمنين علي(ع)، قيام منجي را چنين ترسيم ميكند:
جنگ قد علم خواهد كرد، در حالي كه دندانهاي خود را نشان ميدهد، پستانهايش پر و آماده است. شروع كار شيرين است و عاقبت آن تلخ. همانا فردا امري ظاهر خواهد شد كه او را نميشناسيد و انتظارش را نداريد. آن حاكم عادل، هر يك از عمال حكومتهاي پيشين را به سزاي اعمال خويش خواهد رسانيد. زمين پارههاي جگر خويش را از معادن و خيرات و بركات، براي او بيرون خواهد آورد و كليدهاي خود را با تمكين به او تسليم خواهد كرد. آنگاه او به شما نشان خواهد داد كه عدالت واقعي چيست؟ و چگونه كتاب خدا و سنت پيامبر احيا خواهد شد.[53]
نخستين ياوران حضرت مهدي، 313 تن مؤمن صالح جنگجو هستند كه نداي او را لبيك ميگويند و به مصداق gأَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمْ اللَّهُ جَمِيعًاf از هر سو گرد ميآيند و به دورش حلقه ميزنند.[54] اينان از يك گروه و دسته نيستند، بلكه هركدام از هر گروه، صنف و شهرياند با امام زمانشان به چهل صفت از صفات نيك انساني، در ميان ركن و مقام پيمان ميبندند.[55]
پس از انتشار ظهور قائم4، مردم به تدريج خود را به او ميرسانند و به او ميگروند تا اينكه شمار آنان به ده هزار نفر (برابر شمار ياران پيامبر در فتح مكه) ميرسد و آنگاه با اذن خداوند، قيام او آغاز ميگردد.[56] او با بتها و مظاهر كفر و ستم مبارزهاي بيامان انجام ميدهد و ابليس و ابليسيان را از پاي درميآورد و مشركاني را كه مانع او هستند، از ميان برميدارد. بدعتهاي رايج را نابود و دستورهاي ديني و حدود شرعي فراموش شده را اجرا ميكند.[57]
وي مظهر رأفت و عطوفت و پرچم نجات براي پاكان و مظلومان و شمشير خشم و عذاب براي ظالمان، ناپاكان و كجروان است. او مصداق gأَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ fبه شمار ميرود.[58] در ميان ياوران امام مهدي4، شخصيتهاي سرشناس و بزرگي به چشم ميخورند. در رأس آنان، حضرت عيسي مسيح(ع) است كه بر مهدي(عج) سلام ميگويد و در نماز به امامت او اقتدا ميكند. سپس هيچ يهودي و غيريهودي نيست مگر اينكه به او ايمان آورد.[59]
روزي كه شب ظلماني به روز نوراني تبديل گردد و زمين حيات نو يابد و مهدي(عج)، حكومت عدل و داد خود را بگستراند، روز سلطه عدالت و حاكميت ارزشهاي والاي انساني در تمامي شئون زندگي و غلبه ايمان بر كفر خواهد بود. در آن روز، مستضعفان بر مستكبران پيروز خواهند شد.